زمین ...

 

 

 

 

تا

تلاطم دست ها رفتيم

و

تا

سكوت کویر

و

هيچ معنائي نيافتيم

جز،

نام سخاوت تو را

اي زمين ...

 

 

 

 

نوازش پلک ...

 

 

 

 

طلايه دار عشق تو بودي

تو، آن

بغض خاليِ قناري،

دلتنگي وجود ،

نوازش پلك.

هِزاره هاي هَزار

از تو مي خواند

سرود روز پيدايش را .

 

 

 

جرعه ای نگاه ...

 

 

 

 

جَنين خفته در خُم

در انتظار تولد تو ايستاده است دختر رَز ،

به شاد باش اين زايش

مستي از سر خواهيم گرفت

بنوشان ما را .

دستان كوچكت

ساغري پر توان است،

همه در انتظار

تا

بيافكني

غرور سركش را

با جرعه اي نگاه

آتش به رخسار انداز

اي سرخ گون جامه

اي طلايه دار شادي

 

 

 

 

 

مرگ واژه گان

 

 

 

به سروهاي در خفا

به اشكهاي بي دريغ

نگو

من ستاره ام؟،

 

در اين هواي دلفريب

به ماه بنگر و بخوان

سرود لانه هاي بيم

چه برج هاي سرنگون

چه ايستادگان بتان

بزن به ساز  زخمه اي

به بربط شب زمان

نه يك قدم

هزارها

به هر ستم

سرابها

چو واژگان بي رمق

به دوش و جان بالها

چه چرخشيست چرخ دون

به كام هرزه زبون

چه ياسهاي نازنين

به خاكها و غرق خون

بسان ابر، گريه را

چو جام جم اشاره را

به كودكان در بلوغ

بخوان دوباره شادمان

جهان عاری از دروغ

به خون آسمان قسم

به اوج آرميدگان

ستاره را زوال نيست

محال ، مرگ واژه گان

 

 

                                         سكوت را تبر زديم...

 

 

 

 

سكوت را تبر زديم

به مرگ ساق ها عبور

 

 

    هزار و يك شب است و باز

دراز قصه گان هنوز

به فتح چشم بي نشان زخواب

حمله مي كند

به تاج سر همي نهم

به تيغ تيز شب چراغ

چه خيره ، سرد و بي صدا

برنده پرتوي عبور

به كام خام خفتگان

سياه جامگان ، ددان

به ناي خشك تشنگان

به كوج يك عروس پير

به لغزش ستاره گان

عبور را ترانه كن

براي فتح چشمگان

سرود را ، فسانه را

تمام بهت مردگان

به سنگهاي سادگي

به گورهاي پر توان

توان رفتنم نبود

به قعر شوم كاخها

 صداي تازيانه بود

نژادها ، تبارها

كه اعتبارشان توئي

تو آن يگانه زمان

چه زود من

چه دير ما

هميشه اي يگانه جهل

تضاد اتحادها

سترد آهنين قبا

فسرد نطفه نهان

به روح آرمان دميد

پر سياه زاغها

نه نكته در ميان

نه مو

به شعله ها ، نشانه ها

به مسلخ صبا زديم

سكوت را تبر زنان

به جاده ها تلنگري

به قاب كفشها زمين

به مرگ ساقها عبور

به گوش ،حلقه ها و بند

به پلكان پلك اوج

درست دست ، راست پا

بسان قله اي حريص

به فتح اهتزاز ها

چه ساده آرميده اي

كنون به سرد خاكها؟