به مذهب خویش ...

 

 

 

به مذهب خویش باز می گردم

به آزادی فطرتم

به آواز کمانچه ای در باد

به جیغ زرد روشن خورشید

به فامِ بلورینِ سیمای مهتاب

به مذهب خویش باز می گردم

به تندیس پروانه

به آواز چکاوک

و به لبخند میخک

به امید باز میگردم

به تنور تبسّم نگاه سنجاقک

می ایستم با سرو

می بالم بر عشق

به مذهب خویش باز می گردم

 

 

 

 

زمزمه پیچک ها ...

 

 

همه یاس ها

تو را از بَر می کنند

و خود نمی دانی

که زمزمه پیچک ها شده ای

طراوت باغچه را

رونقی جز تو نیست

و

آهستگی بلوغ انار ،

تو را

 به هر برگ نارنج آویخته ام

برای استشمام همیشگی ات

وتماشای انعکاست در حوض

آب ، آینه دار خاطره ات

و سحر ، یادآور شبنم وضوی چشمانت