مرا سيل خواهد برد...
مگر تو تكيه گاهم باشي
سيل مرا خواهد برد...
دستم نرسيد تا آشيانه اي بسازم
بر بالاي ديواري سِتُرگ
بر بالاي بيدي
تكيه گاهم باش!
مرا سيل خواهد برد...
زبان گفتنم نبود تا فرياد كنم عدالت را
دم در كشيدم كه تو حاضر بودي
تو بودي و تو ...
من به اميد بيداري تو، چشم ، بر هم گذاشتم
بيدارماندم ، تا عشق ببازم در خلوت حضورت
با تو تا اوجِ اعماق درياي ذهن
تا انتهاي ناپيداي لبخند خيال
تا تمام پيچيدگي وَهم
حال اينجايم
در ميان سيلاب
سيل مرا خواهد برد
تكيه گاهم باش ...
مرا سيل خواهد برد؟؟...
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم خرداد ۱۳۸۸ ساعت 0:20 توسط فرامرز
|