بزن مادر

بزن فرياد سردت را كنون

بر گرم رخسار

تنور ديده طفلان

تنور عشق را

سرماي خانه مي ربايد

بوي نان...!

ما را دگر دردي بجز فرياد فردا نيست

خوراك خانه تامين است

يك من آرد

نيم من جو

 

بزن فرياد را

شايد كه فردائي دگر مهلت

براي ديدن خورشيد

و

روز روشنش

از ما ربايد

سردي اين شام بي رويا

 

خوراك خانه تامين است

تنور خانه مان گرم است از

گرماي تاول پوش دستي

پر زمحنت

پر زبيداد جفاي روزگاري

خوشتر از

فرداي اين بيدار شب

در پشت پرچين

پريشان زلف

روشن گونه از عمري به پهناي

تمام دشت آبي

پر ز ماهي هاي رنگين

بي سرو دستار و خالي از

نوائي جاودان از بانگ تكبيري

 

خوراك خانه تامين است

يك من آرد

نيم من جو