بودنت را خواستم

ولي !

ديدم تو نيستي

نه تو نيستي !!!؟

عشق را از درون جوشيدم

جوشيدن آغاز كردم

شوق و وسوسه را

مهر و هل هله را

با تمام مشق زيستن

به تاراج نگاهت نهادم

بوسه ناخوانده ستاره شب چراغ را

آغوش مهربان نيكو فرشته مهرباني را

 

 

همه و همه را

يكجا

در پابوس قدمت

به خون عشق آغشتم

ديدم تو نيستي

نه!

تو آن بانوي آوازهاي سخت

 

آن بانوي روح وش و دلفريب سامانه حق و حقيقت

آن بانوي ساحره كردار آتشين بر لب

نه!

ديدم تو نيستي ؟