تيمار قلم ...
قلم خشکید در دستم
که کاغذ تاولستان شد
سروش از بیم بد مستان
به نای خود پرستان شد
چه سوگ سینه دیگر بار؟؟
چه غوغای گریبان چاک؟؟
نه مستی و نه مستوری ؟
نه بی باک و نه شب کوچی ؟
چه جای ننگ بد نامی ؟
چه جای تنگ خود کامی ؟
فراتر نیست از امروز
همان دیر است
دیروز است
به باید باز دیگر بار
از او روزن جهش گیرد
فروزان پرتوئی از حق
از آن پایان بی پایان
که تاول پوش این دفتر
که تیمار قلم باشد
که خود مولای یک گفتار
سروش منتهی باشد
+ نوشته شده در شنبه چهارم خرداد ۱۳۸۷ ساعت 1:5 توسط فرامرز
|