مي ترسم ...
می ترسم از ستاره شوم نگاه تو
می ترسم از خیال ساده رمزوار تو
می ترسم از غروب که شامگاه سرد
دست تو در بر و من در کنار تو
ای کاش دیگری به صدای تو می خزید
بیداد !!؟ که می روم و هر جا صدای تو
بلوا کنون چه گریبان من گرفت
سهم دل است نه این !؟ زیر پای تو
شیون که می روم از سوز دل به دشت
برگی به تن نگیرم و جرممم گناه تو
آری بگو بگو که مصیبت بیان کند
میل درون تو و حرف خلاف تو
می ترسم از سروش که پیام دلم نداد؟
بر روی ماه تو ای ماه نو به تو
درگیر وازه سهوم به اضطراب
می ترسم از خیال و مبادا نگاه تو
+ نوشته شده در شنبه چهارم خرداد ۱۳۸۷ ساعت 1:4 توسط فرامرز
|