رسول پاکی ...
اين بانگ كه بر من ميزني
چوبي است بر پيكره بي جان يك درخت
خود را آزرده مكن اي رسول پاكي
بر پيكر بي جان
جائي براي تفكر محبت نيست
خنجري بايد برداشت
تا پاره پاره كني اين سخت سنگين را
پاره پاره كني
تا
بر چشم مردمان عبرتي باشد
اين است سزاي بي پروائي پروانه
اين است سزاي ناداني شمع
و باز هم بايد گفت
و باز هم بايد خواند
اين كم است اي رسول پاكي
تبري بايد برداشت
تبري سخت تر از جور روزگار
سنگين تر از ستمگري هاي خداوند ظلم
بربايد شكست اين سخت سنگين را
تا
سوزد و گداخته گرداند
ديواره سرد زندان خلوت خويش
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۸۶ ساعت 22:20 توسط فرامرز
|